در آغوش خدا
دوباره قلب شکسته، دوباره حال نزار
دوباره این تو و این من، من و دو ابر بهار!
دو ابر داغ بهاری! دو ابر بارانی
نشسته زیر دو ابرو به زیر پیشانی
دوباره این من و این تو، خدای رحمانم
من و دریغ نماندن به پای پیمانم
خدای من! تو ببین لحظه های تارم را
غبار و گرد نشسته به روزگارم را
تو شاهد همه ی اتفاق هایم باش
وکیل این دل مظلوم بی قرارم باش
شکسته شد دل من تا گشایشی بشود
شکست تا که مسیر نیایشی بشود
خلاصه این تو و این دل، بیا به مهمانی
بیا که قدر دلم را فقط تو میدانی...
شاعر: خودم دیگه! تیترش گفته که!
نوشته شده در پنج شنبه 89/5/28ساعت
1:23 صبح توسط خودش نظرات ( 8 ) |
Design By : Pichak |