در آغوش خدا
من این شانس رو داشتم که این روزها درس بزرگی رو هرچند دیر یاد بگیرم. شاید باید خیلی زودتر یاد میگرفتم ولی عیبی نداره همین که خداوند به وسع کم من غضب نکرده و همچنان نظر لطفش شامل حالم میشه و اجازه دارم کند و تنبلانه پلههایی از رشد رو طی کنم خوشحالم. باور کنید از حرف تا عمل فاصلهی زیادی وجود داره! اینکه فقط حرفش رو بزنی یا واقعا بهش اعتقاد داشته باشی خیلی فرق داره چون با حرف خالی خبری از آرامش نیست اما با اعتقاد قلبی چرا. و من این روزها به لطف مطالعهی سیرهی نبوی آرامم. آرامم با تمام پستیها و بلندیهای زندگی مادی، با تمام کاستیها و سختیها. چون این روزها خوب میدانم که مشکلات زندگی دو حالت دارد یا نتیجهی گناهان ماست که همان بهتر نتیجهاش در همین زندگی موقت دنیا گریبانگیرمان شود و یا به سبب محبت اهل بیت است که فرمودهاند هرچه علاقهی شما به ما بیشتر باشد رنج شما در زندگی دنیا بیشتر است و این به سبب آن است که هر چه بیشتر در دنیای دیگر مورد لطف خدا واقع شود. همین کافی است که آدمی تمام مصائب و مشکلات دنیا را با لبخند پشت سر بگذارد. هر کدام از این دوحالت باشد به نظر من یکی که فوقالعاده است! حتی اگر قلبا خواستهای داشته باشم که راه نفسم به خاطرش بند بیاید و دنیایی برایش دعا کرده باشم و بازهم به آن نرسیده باشم باز هم میتوانم با دلی آرام راضی باشم به هرچه او صلاح بداند. رسول اکرم(ص) میفرمایند: خداوند فرموده: به عزت و جلال خودم سوگند، بندهای را که ارادهی رحمت بر او دارم، از دنیا بیرون نمیبرم مگر آنکه هرگناهی مرتکب شده از او استیفا کنم، یا به مرضی در بدن او، یا به تنگیای در روزی او، یا به خوفی در امور دنیایی او و اگر چیزی باقی ماند، هنگام مرگ بر او سخت گرفته میشود؛ و سوگند به عزت و جلال خودم، بندهای را که ارادهی عذاب او را دارم، از دنیا نمیبرم مگر آنکه پاداش هر نیکیای که کرده به او بدهم، یا به سعه در رزق، یا به صحت در جسم یا به امنیت و آسایش در دنیا، و اگر بقیهای از آن بماند، هنگام مرگ بر او آسان گرفته میشود. (وافی- مایجب علی المومن172) همیشه صبر جواب میدهد. همیشه. اما صبری که با توکل باشد. صبری که برای خدا باشد. صبر متوکلانهی مومنانه. دیر یا زود دارد اما سوخت و سوز ندارد. جواب میدهد آن هم شیرینتر از عسل. سختی صبر را که به جان خریدی شیرینیاش هم بیشتر به کامت مزه میدهد. خدایا سپاس بابت تمام شیرینیهایی که شاید لیاقت یک ذرهاش را هم نداشتیم... هنوز زنده ام و دارم بهترین روزهای زندگی ام را در کنار کسی که پاداش تمام سختیهای زندگی ام -بخصوص رنجهایی که در چندسال اخیر متحمل شده ام- است به سر میبرم. دلم برای تمام دوستان مجازی تنگ شده فقط اصلا فرصت نمیکنم به اینجا و هرجای مجازی دیگری سربزنم. مساله اینجاست که اصلا فرصت نشستن پای رایانه را ندارم! البته شاید به زودی شرایط عوض شود. برای همه تان روزهای فوق العاده ای را کنار نیمه گمشده تان آرزو میکنم. همیشه فکر میکردم هیولا شاخ و دم دارد، زهی تصور باطل... همیشه فکر میکردم همه آدم ها خوبند مگر آنکه خلافش ثابت شود، زهی خیال محال... بعد از مدتها سکوت که تصمیم گرفته بودم دیگر با احدی حرفم را شریک نشوم چه در دنیای مجازی و چه حقیقی، امشب آمدم تا تصمیمم را بشکنم و سنگینی غصه حماقت و اشتباه یک آدم دیگر را اینجا به اشتراک بگذارم شاید سبک شوم. اما همه اش پرید! این دومین بار است که در فضای وبلاگ این اتفاق برایم می افتد. مثل دفعه قبل بگذار بماند بین من و خدا! منتظر میمانم تا روزی که خدا صبرش تمام شود...
Design By : Pichak |