سفارش تبلیغ
صبا ویژن























در آغوش خدا

 

اگر میدانستید کجا ایستاده ام و در چه شرایطی هستم، بعد این قدرت را داشتید که به دلم سرک بکشید و آمار استواری دل و روحم را بگیرید آن وقت حیرت میکردید و به بخاطر بعضی پست های شاید غمناک خرده نمی گرفتید.

اگر میدانستید تنها کسی که میتواند و باید پشتم باشد، دست یاری ام را بگیرد و دست یاری اش را پشتم بگذارد که خم نشوم؛ تنها کاری که میکند تزریق ناامیدی است آن هم به حرف و عمل! بعد میتوانستید خط کش دست بگیرید و سایز امیدواری ام را اندازه بگیرید، آن وقت می فهمیدید که امید نام صمیمی ترین دوست من است!

 

تنها کسی که می بیند و میداند کسی است که شایسته است ببیند و بداند! و هم او میداند که قدر شب قدر...

 

-------------------

پ.ن1: یادش بخیر. سال پیش شب قدر سوم بیش از هر شب قدری چشم امیدم به تو بود.

پ.ن2: فکرش را که میکنم می بینم در این دو سال و نیم تو بی وقفه به آدم شدن من کمک کردی و من چقدر کندذهنانه پیش رفتم! خدایی را در حقم تمام کردی و من هنوز در شهر بندگی اندر خم یک کوچه مانده ام...

پ.ن3: من دارم میفهمم رفیق! دارم میفهمم چی شد که با همه ی سختی ش تصمیم گرفتی اجازه بدی کسی از عزیزترین هات به اشتباهش ادامه بدهد. حالا خوب میفهمم وقتی با اشک میگفتی: بذار به کارش ادامه بده! من نمیتونم بیشتر از این کاری بکنم. از خودش سلب توفیق میشه یعنی چی. من حالا خوب میفهمم چی میشه که آدم تن میده به سلب توفیقی که از ... میشه...

پ.ن4: حالا از فردا ملت نیان گیر بدن که من یه دوست پسر به اسم امید دارم ها! از قدیم گفتن خواننده باید عاقل باشه!

 


نوشته شده در دوشنبه 89/6/8ساعت 5:50 عصر توسط خودش نظرات ( ) |


Design By : Pichak